نیما یوشیج

( ديهقانا )

تهران 1 شهريور 1309

ديهقانا! نَبَري جاي به در از برِ ده
از به يك جاي بماندن، نشوي آزرده
سخن از بهرِ فريب تو فراوان گويند
ناتوان مردم، از شهر، به تو رو كرده.
تنگ تر از قفسِ شهر نديده است كسي
چه حديث آن پسر از تنگ قفس آورده؟
مردگانند به تنگ آمده از تنگيِ جاي
اين بخيلان كه برون ريخته اند از پرده
از پيِ ره زدنِ تو، سويِ ده آمده اند
من به تو گفتم اين نكته به جان فرغرده
چه سخنشان نه دروغ است كه شايد شنوي
پس نفور آوري از خانه و جوشي برده
شاخ در موي و فرو هِشته دمي چند نگر
بر سر مردمِ بي پشت و دَمي سر كرده
آبشان مرده سخن هاي گزاف و به فسوس
خونشان خورده خورش ها و تريد آورده
مانده سر كنده ز بد كاريِ خلقي كه نكرد
بهر گوساله يِ بيمارِ گدايي چَرْدِه
برده در وقت كه بينند يكي را خواجه
خواجه هنگام كه يابند يكي را برده
با همه اين تبهي بهرِ تباهِ تو بكار
تا چه در گوش كنيشان به تو روي آورده.
پاسخِ آنچه شنيدستي يك حرف بگو:
صد به شهر ارزد، يك روزِ بهاران در ده.
تهران 1 شهريور 1309

مطالب مرتبط