نیما یوشیج

دستبرد جاهلانه به آثار نیما یوشیج توسط فرزندش شراگیم

شصت و سه سال از خاموشی نیما یوشیج، پدر شعر نوین ایران می گذرد. شاعری که ثبت نام بلندش در لیست مشاهیر جهان در شهریور ماه سال 1375 نشان از ارزشمندی و اعتبار طرحی جدید از شعر دیرسال ایران و دیگر آثار هنری برجای مانده از این فرزند البرز دارد.

نیما در زمان حیات خود توانست بخشی از آثارش را به چاپ برساند و چندین کتاب از آثارش به همت رهروان و دوستدارانش به چاپ رسید. اما زندگی مجالش نداد تا دیگر آثارش را منتشر نماید و در شانزده دی ماه سال 1338 خاموش شد و انتشار تمام نوشته هایش را با وصیت نامه ای مکتوب، به دکتر محمد معین سپرد.

متاسفانه عمر دکتر محمد معین هم کفاف نداد تا به وصیت نامه ی نیما عمل کند و براساس نظر خانواده و دوستان نزدیک شاعر، قرعه ی فال به نام سیروس طاهباز رقم خورد تا بار امانتی را که بر دوش دکتر محمد معین نهاده شده بود، به مقصد برساند.

زنده یاد سیروس طاهباز در گزارشی از چگونگی شروع به کار تدوین و انتشار آثار نیما می نویسد: «دکتر معین از فکر ترتیبی به انتشار جدی آثار نیما یوشیج دادن که قبلاً افسانه و بخشی از رباعیات با نظارت او و همراهی آل احمد و دکتر جنتی و آقای پرویز داریوش به چاپ رسیده بود، استقبال کرد و مرا برای راهنمایی و مذاکره ی بیشتر، هفته ی بعد به دفتر کارش دعوت کرد. حضور ایشان که رسیدم شماره های مجله ی آرش را تقدیمشان کردم. محبت ها کردند و سپس به راهنمایی های ارزشمندی پرداختند که اول باید انبوه آثار بازمانده ی نیما یوشیج را تفکیک و دسته بندی کنم و آن گاه تک تک کتاب های کوچک تر را نسخه برداری و چاپ کنم تا بعد و بعدها اگر عمری بود مجموعه ی آنها را در مجلداتی به چاپ برسانم و هشدار دادند که بنابه وصیت نیما مبادا چشم غریبه، به خصوص شاعر جماعت، پیش از انتشار به آنها بیفتد و این که عیناً هر آنچه را که هست به چاپ برسانم و هر جا را که نمی توانم بخوانم، نقطه چین بگذارم. به ایشان قول دادم چنین کنم و امروز خوشحال و سرافرازم که در تمام این سالیان دراز به قول خود نسبت به آن استاد یگانه که امین فرزانگان زمان، دهخدا و نیما، بود و همچنین وصیت نیما وفادار ماندم و تمامی این آثار را به همان ترتیب نسخه برداری، تدوین و چاپ کردم.

به این ترتیب کار اول من تفکیک و جدا کردن آن دست نوشته های پریشان بود. همه جور کاغذی بود، از دفترهای جداگانه تا پشت کاغذهای باطله ی بانک ملی و اوراق امتحانی و تکه های مقوا و حتی کاغذهای سفیدی که آن وقت ها درون جعبه های سیگار بود. نزدیک به شش ماه، شبانه روز طول کشید که کلیه ی دست نوشته ها را برگ به برگ دیدم و جدا کردم و در پرونده های گوناگون جا دادم. جاودان یاد عالیه خانم چه محبت ها که نمی کرد. غذاهای خوشمزه بخصوص کتلتی که مزه اش هنوز در دهانم است برایم می پخت و در سینی به اتاق نیما می آورد. من می خوردم و گاه نصف شبها در کنار همان کاغذها خوابم می برد.»

و این چنین بود که سالها با وسواس فراوان و وفاداری به متن اصلی، آثار نیما را به علاقمندانش سپرد، هرچند مشخص نیست که کندی خواندن و آماده نشدن آثار را متوجه ی چه کسی بدانیم.

زنده یاد سیروس طاهباز در شهریور ماه سال 1368 از دو دهه و اندی تلاش خود در جهت معرفی نیما و آثارش چنین گزارش می دهد:

«ماخ اولا. که بار اول با 29 شعر در 78 ص، توسط انتشارات دنیا منتشر شد با یادداشتی از شادروان دکتر محمد معین در مقدمه اش و با نقاشی بهمن محصص در روی جلد آن در سال 1344.
سال بعد، کتاب «شعر من» را آماده کردم و به چاپ رساندم با 21 شعر، در 127 ص، توسط «انتشارات جوانه» با عکسی از مجسمه ی «حاجی نوری» از شعر «آی آدمها».
در سال 1345، کتاب ناقوس را آماده کردم و به چاپ رساندم با 12 شعر، در 101 ص، توسط انتشارات مروارید، با عکسی از ماسکی که جلیل ضیاءپور از روی صورت نیما یوشیج تهیه کرده بود در روی جلد آن.
سال بعد کتاب «شهر شب و شهر صبح» را به چاپ رساندم، با 11شعر، در 96 ص، توسط انتشارات مروارید، با همان روی جلد ماسک.
در 1348، کتاب «یاد داشتها» و ... را چاپ کردم، که شامل رساله ی «تعریف و تبصره» و نامه به شین پرتو، نامه به احسان طبری و مقدمه ی «آخرین نبرد» بود در 176 ص، توسط انتشارات امیر کبیر.
سال بعد داستان «آهو و پرنده ها» را برای چاپ آماده کردم که قصه ای است برای کودکان و آن را با نقاشی های بهمن دادخواه در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ کردم.
و در همان سال مجموعه ی شعر «قلم انداز» را نسخه برداری و چاپ کردم، با 21 شعر، در 128ص، توسط انتشارات دنیا، با نقاشی بهمن دادخواه در پشت جلد آن.
در سال 1350 این کتاب ها را از نیما یوشیج نسخه برداری، تدوین و به چاپ رساندم.

«نامه های نیما به همسرش: عالیه» در 63 ص با عکسی از چهره ی نیما در روی جلد آن.
«دنیا، خانه ی من است» 50 نامه در 141ص، از انتشارات «زمان»
توکایی در قفس،که داستانی است برای کودکان، با نقاشی های بهمن دادخواه جزو انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
«کندو های شکسته» 6 داستان، در 122ص. توسط انتشارات نیل.
«فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ»، 14شعر، 114ص، توسط انتشارات جوانه با نقاشی بهمن دادخواه در روی جلد آن.
سال بعد این کتابها را منتشر کردم: «کشتی و طوفان»50 نامه دیگر، در 118 صفحه، توسط انتشارات امیر کبیر با نقاشی مرتضی ممیز از چهره ی نیما یوشیج در روی جلد آن.
«ارزش احساسات و 5 مقاله در شعر و نمایش»، در 134صفحه توسط انتشارات گوتنبرگ.
«آب در خوابگه مورچگان»،540 رباعی، در 146 ص، توسط انتشارات امیر کبیر، با نقاشی ممیز در روی جلد آن. «حرفهای همسایه» که شامل 71 نامه است به همسایه ی خیالی درباره ی شعر و شاعری، در 160 صفحه توسط انتشارات دنیا.
در سال 1352با تجدید چاپ کتاب برگزیده ی اشعار نیما یوشیج چاپ شده در سال1342به این شرط موافقت کردم که نام آن تبدیل شود به «نمونه هایی از شعر نیما یوشیج» و دلیل این تغییر نام را در مقدمه ی آن ذکر کردم.

در همین سال کتاب «مانلی و خانه ی سریویلی» را منتشر کردم، در 94ص، توسط انتشارات امیر کبیر با نقاشی مرتضی ممیز در روی جلد آن.
سال بعد کتاب «حکایات و خانواده ی سرباز» را آماده ی چاپ کردم در 74ص، از انتشارات امیر کبیر با نقاشی مرتضی ممیز در روی جلد آن.
در سال 1354کتاب «ستاره ای در زمین» را نسخه برداری، تدوین و چاپ کردم که شامل 50 نامه ی دیگر بود، در 156 ص، توسط انتشارات توس.
در سال 1357کتاب «افسانه» را با دو مقدمه از خود نیما یوشیج همراه با نقاشی های بسیار زیبای بهمن دادخواه در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رساندم.
در سال 1363،کتاب «نامه های نیما یوشیج به ...» را که شامل 48 نامه است، به چاپ رساندم در 231ص، توسط «نشر آبی» با نقشی از مرتضی ممیز در روی جلد آن.
در سال 1364، «مجموعه آثار نیما یوشیج، دفتر اول: شعر را چاپ کردم در 722ص توسط نشر ناشر.
و به دنبال آن مجموعه ی آثار نیما یوشیج، دفترهای «نامه ها»، «در باره ی شعر و شاعری» و «روجا»
دیوان شعرهای طبری و «قصه ها» و «نمایشنامه ها» و یادداشتهای او را گردآوری، نسخه برداری و تدوین کرده ام که به امید خدا در آینده ی نزدیک چاپ خواهد شد.»
در صفحه ی ابتداییِ تمام آثاری که در این سالها به چاپ می رسد، چنین آمده است: «دارنده ی حق چاپ آثار نیما یوشیج به صورت کتاب: شراگیم یوشیج» و یا «با نظارت شراگیم یوشیج»

در بسیاری از کتاب های منتشر شده از نیما، نامی از سیروس طاهباز نیست و تنها در مقدمه ی چند کتاب، توضیحاتی توسط «س.ط» آمده است. در چند کتاب دیگر هم مانند «برگزیده آثار نیما یوشیج (نثر)» عبارت «انتخاب، نسخه برداری و تدوین سیروس طاهباز، با نظارت شراگیم یوشیج» نوشته شده است. این مطالب نشان می دهد که تمام آثار منتشر شده از نیما با رضایت و تایید شکلی و محتوایی شراگیم یوشیج بوده است.

سالهایی که حق التالیف از آن فرزند نیما بوده و کار آماده سازی، پیگیری مجوز و چاپ کتاب با زحمت عاشقانه ی سیروس طاهباز به انجام می رسید.

شراگیم یوشیج در متنی که با عنوان «سهمی کوچک» در مجله ی تکاپو (ش 4 – مرداد 1372 – ص 93) منتشر شد، می نویسد: «از کوشش هایی که سازمان میراث فرهنگی کشور در مورد تبدیل خانه ی نیما در یوش به موزه و انتقال پیکر امانی پدرم، نیما بنابه خواسته وصیتش به من در مکانی معین، در زادگاهش یوش و حفظ و حراست دست خط ها و نوشتار و لوازم شخصی او در آن موزه و بزرگداشت آن جاودانه نام انجام داده است، من به راستی به سر شوق آمدم ... من به دعوت وزارت آموزش عالی و سازمان میراث فرهنگی کشور برای این مهم به ایران بازمی گردم تا بار دیگر صداقت خود را در حفظ نام نیما بعنوان فرزند خلف آن بزرگ مرد ثابت کنم و بتوانم سهم کوچک خود را در برنامه ی بزرگداشت از پدرم برعهده بگیرم. ناگفته نماند پس از خاموشی نیما در 13 دی ماه 1338 من با همکاری دوست بسیار عزیزم سیروس طاهباز برای شناساندن بیشتر نام بزرگ نیما و آثارش دست به چاپ قسمت مهم نوشتار او زدیم که هوز هم باقی است ...»

همچنین شراگیم یوشیج در مجله ی تکاپو (ش 7 – دی و بهمن 1372 – ص 140) طی اطلاعیه ای که به تاریخ 21 شهریور 1372 نوشته شده، اعلام می کند که پس از سی و چهار سال خاموشی نیما، برخی از ناشران سودجو اقدام به چاپ خودسرانه ی آثار نیما می کنند و می نویسد که: «رسماً و قانوناً اعلام نمایم که کلیه آثار پدرم نیما یوشیج، حتی آنها که در زمان حیات او به صورت کتاب چاپ شده بود و بعدها و در طول سالیان دراز با نظارت این جانب و همکاری دوست عزیزم سیروس طاهباز با مراجعه به اصل آثار، نسخه برداری و تدوین و برای چاپ آماده شده است و در آنها آخرین تصحیحات و نظرات نیما ملحوظ شده است، به این دلیل قانون «گذشت سی سال از درگذشت صاحب اثر» در مورد چاپ آنها صادق نیست.» و خود را وارث منحصر به فرد و قانونیِ نیما یوشیج می خواند و همچنان سیروس طاهباز، «دوست عزیز» است.

سیروس طاهباز در مطلبی که با عنوان «نیما، شاملو و یاد بعضی نفرات» در مجله ی آدینه (شماره 93، تیر 1373، صص 62/64) منتشر شد، در ضمن پاسخی به موضوع «یادداشت ها»ی فرزند نیما اعلام می کند که: «اینجانب کار گردآوری، تنظیم، نسخه برداری، تدوین و چاپ تمامی آثار بازمانده از نیما یوشیج را به پیشنهاد زنده یادان عالیه جهانگیر (یوشیج)، جلال آل احمد و دکتر محمد معین و لطف و نظارت شراگیم یوشیج، به تنهایی و بی هیچ چشمداشت مادّی و فارغ از هر گونه سیاست روز از سال 1342 تا به امروز انجام داده ام و به آن افتخار می کنم و در این راه پر مخافت، هر تهمت و ناسزا و بهتان و دروغ و بند و زنجیری را در برابر لذتی که از این کار برده ام و می برم، به جان خریدار بوده و هستم ... با صراحت می گویم: من هرچه را که می شد خواند، اعم از شعر و نثر، قدیم و جدید، مذهبی و ضدمذهبی، بد و خوب ـ خدایا چه نوشتم، نیما تنها یک شعر بد دارد و آن هم شراگیم است ـ خواندم و نسخه برداری و چاپ کردم. «امروز» داستان «مرقد آقا» را از دل مجله ی صحافی شده ی «آرش» بیرون می کشند، چه باک، آن را «دیروز» چاپ کرده ام ... »

مشخص است که از سال 1373 اختلاف شراگیم یوشیج و سیروس طاهباز نسبت به حق التالیف آثار نیما و ادامه ی همکاری، به شکل پیدا و پنهان آغاز می شود و حتی شراگیم یوشیج حضور سیروس طاهباز در مراسم بزرگداشت یکصدمین سال تولد نیما که به همت سازمان یونسکو برگزار شده بود را کتمان می کند، در حالی که تمام شرکت کنندگان و نگارنده «به عنوان یکی از سخنرانان مراسم» شاهد حضور سیروس طاهباز در جایگاه هیئت رئیسه بوده ایم و تصاویر ایشان هم موجود است.

فریاد وامصیبتای شراگیم یوشیج در متنی با عنوان «آثار نیما را تحریف کرده اند» و گفتگویی با عنوان «امدادی ای رفیقان با من ...» در مجله ی معیار (شماره 24، تیر ماه 1377) آغاز می شود و در پاسخ،  سیروس طاهباز در همان مجله ی (معیار – شماره 26، مهر 1377، صص 16/19) با عنوان «داستانی، حاصلش دردی» نسبت به ادعاهای فرزند نیما واکنش نشان می شود. پاسخی که با روایتی از «شرارت و دست و پای بیچاره عالیه خانم را لرزاندن» در دوره ی نوجوانی شراگیم همره است. طاهباز در ادامه می نویسد:

«لازم به نوشتن است که نه آقای شراگیم ونه هیچ کس دیگر در کار نسخه برداری و تدوین این آثار هیچ کمکی به من نکرد. تنها خانم سیده مینا میرهادی که در آن زمان، کارمند من در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود، داوطلب شد معدوی از نامه ها را که تعدادشان از ده تا تجاوز نمی کرد نسخه برداری کنند که من دست نوشته های نیما را به ایشان دادم، اما متاسفانه حاصل کار به قدری مایه ی خجالت و مستلزم کار اضافی من بود که دیگر منصرف شدم. ... این را هم بنویسم که حق التالیف کلیه ی این بیست و دو کتاب را که بعضی شان به چندین چاپ مجدد رسیده است، تماماً آقای شراگیم دریافت کردند و من دیناری از بابت این وظیفه و کار داوطلبانه دریافت نکردم. در سال 1362 آقای شراگیم به اتفاق همسرشان به دلایلی که جای گفتنش در اینجا نیست، به فرانسه و سپس آمریکا رفتند و پیش از رفتن بقیه ی دست نوشته های نیما را هم به من سپردند و پیشنهاد کردند که از این پس ده درصد حق التالیف کتاب هایی که به همان ترتیب چاپ می شود به ایشان و پنج درصد آن به من تعلق گیرد. در غیاب ایشان من کتاب های بعدی را به همان ترتیب نسخه برداری، تدوین و چاپ کردم و حق التالیف آنها را مطابق همان قرارداد به وکیل ایشان خانم سیده مریم میرهادی پرداختم و رسید دریافت کردم. جمعاً به مبلغ چهار میلیون و پانصد و هشتاد و هفت هزار و سیصد و هشتاد ریال. ... »

نگارنده نیز در پاسخی به شراگیم یوشیج و سیروس طاهباز که در همان مجله ی معیار (شماره 27، آبان 1377، صص 21/24) با عنوان «نیما، مردی که هنوز غریب است» به چاپ رسیده است، با توجه به وصیت نیما، به بررسی عملکرد دارندگان اسناد نیما پرداخته و مانند بسیاران دیگر، باور دارم که هیچکدام وارث آثار نیما نبوده و نخواهند بود و فقط آثار نیما را در اختیار داشته اند.

براساس قانون با گذشت سی سال از خاموشی نیما، انحصار آثار به وارث تعلق نمی گیرد. هرچند که براساس وصیت نامه ی نیما، شراگیم به عنوان وارث آثار شناخته نمی شود و باتوجه به فوت دکتر محمد معین، شایسته بود تا به حرمت نیما و ضرورت معرفی درست، تمامی آثار و اسناد باقی مانده در بنیادی تخصصی به نام نیما یوشیج قرار می گرفت تا با کارشناسی دقیق و ضرورت بازخوانی توسط نیماشناسان، برای همیشه متنی کامل و قابل استناد فراهم شده و توسط مترجمین آگاه به زبان های دیگر به جهانیان معرفی شود.

در ماده 12 از فصل سوم ‌قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان آمده است: «مدت استفاده از حقوق مادی پدیدآورنده موضوع این قانون که به موجب وصایت یا وراثت منتقل می‌شود از تاریخ مرگ پدیدآورنده سی‌سال است و اگر وارثی وجود نداشته باشد یا بر اثر وصایت به کسی منتقل نشده باشد برای همان مدت به منظور استفاده عمومی در اختیار وزارت‌فرهنگ و هنر قرار خواهد گرفت.»
شراگیم یوشیج در طی این سالها از هر تریبون و موقعیتی برای اعلام شایستگی خود و خطای سیروس طاهباز بهره جست و او را به بیسوادی، جابجایی و تغییر کلمات، خیانت در امانت و دستبرد به آثار نیما یوشیج متهم کرد، اما امروز آشکار شده است که این اتهام، متوجه ی خود ایشان است و با دستکاری در اشعار و نوشته های پدرش و افزودن اشعاری که هیچ حرمتی برای شاعر افزون نمی کند، تنها به چاپ مجدد و بهره برداری مالی می اندیشد.

حساسیت نیما به اشعار و دست نوشته هایش موجب شد تا در وصیت نامه اش، دکتر محمد معین را به عنوان وارث آثار انتخاب کند و به هیچ شاعری اجازه ی – حتی دست زدن – و در دست گرفتن نوشته هایش را ندهد. منظور نیما از این جمله به معنای تغییر و جابجایی کلمات نبود. نیما می فرماید: «دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند. ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند. بشرطی که هر دو با هم باشند- ولی هیچ‌یک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده‌اند در کار نباشند. دکتر محمد معین که مثل صحیح علم و دانش است کاغذ پاره‌های مرا بازدید می‌کند. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیده‌ام مثل کسی است که او را دیده‌ام.»

شرط نیما برای دکتر معین فقط کنجکاوی و بازدید است و برای این دو شرط، از حضور همزمان دو دوستش برای کمک به دکتر معین، نام می برَد. چرا که دکتر جنتی و جلال آل احمد با شعر و زندگی اش آشنا بوده و می توانند یاور شایسته ای برای دکتر محمد معین باشند، اما این به آن معنا نخواهد بود که به میل خود مصرعی و حتی کلمه ای را جابجا نمایند.

خاموشی نابهنگام دکتر معین و دغدغه های دیگر جنتی و آل احمد موجب شد تا این آثار در غیاب وارث حقوقی، در اختیار همسر و فرزند نیما باشد و به میل و سلیقه ی خود، آثارش را با کمک سیروس طاهباز منتشر نمایند. تا زمانی که اختلافی در مورد حق التالیف ایجاد نشده بود، طاهباز، سیروس بود و حرمتِ سوابق دوستی و کار مشترک نگاه داشته می شد. اما پس از آن، سیل اتهامات را به سوی طاهباز روانه کرد و با ادعای عدم فروش اسناد نیما به میراث فرهنگی و فرهنگستان، تصرف غاصبانه ی خانه ی اجدادی در یوش توسط میراث فرهنگی، انتشار غیرقانونی کتب نیما توسط انتشارات نگاه، در اختیار دیگری بودن اسناد روجا، فروش قباله ی ازدواج پدرش به یک انتشاراتی، گم شدن قرآن سلجوقی و چاپ غلط آثار نیما توسط دیگران، از هر تریبون یکطرفه ای برای تهمت زدن استفاده کرده و نشان داد که با دروغ پردازی و تجاهل به مدارک موجود، قصد دارد از خود چهره ای محق و مظلوم به نمایش بگذارد. برای هر یک از موارد یاد شده، اسناد و مدارک معتبری وجود دارد که نشان می دهد حقیقت موضوع چیست و طرح آن مجالی دیگر می طلبد، اما امروز خطر بزرگتری ساحت شعر و ادبیات ایران را تهدید می کند که منجر به تحریف و استنباط دیگری از شعر و دیگر آثار نیما شده است.

شراگیم یوشیج در مراسم انتقال جسد نیما به یوش (25 شهریور ماه سال 1372)، در تالار وحدت تهران سخنرانی کرد و اعلام نمود که آنچه از نیما دارم را به ملت ایران اهدا می کنم و منزل‌ مسکونی در یوش هم به مردم اهداء می‌شود. اما اسناد موجود حاکی از تقسیم بندی اسناد و اشیاء شخصی، قیمت گذاری و چانه زنی های فرزند نیماست.

هدف از این نوشته، تنها در مورد آثار گرانسنگ نیماست که بخشی از آن به سازمان میراث فرهنگی و فرهنگستان فروخته و  بقیه ی آثار توسط شراگیم یوشیج از کشور خارج شده است. آثاری که از تملک فردی خارج بوده و متعلق به تاریخ و ادبیات یک سرزمین است و نامبرداری نیما یوشیج به خاطر همین آثار است و عدم انتشار اسناد در پستو مانده، محرومیت شعر ایران نسبت به بخشی از تولیدات فرهنگی شاعر جهانی ماست.

شراگیم هدفش از چاپ مجدد آثار نیما را، جلوگیری از خیانت دیگران عنوان می کند. وی در گفتگو با مجله ی معیار (شماره 24 – تیر 1377 – صص 10/13) با عنوان «امدادی ای رفیقان با من...» می گوید: «کتاب نامه ها را که خودم از روی آثار نیما نوشتم، تطبیق دادم با کتابی که آقای طاهباز چاپ کرده است. دیدم هزارها کلمه ی غلط و نکات جاافتاده در کتاب چاپ شده توسط آقای طاهباز وجود دارد که واقعاً اگر مقایسه کنید، این یک خیانت است. در واقع این آثاری که الان چاپ می شود بدون اطلاع من و مغلوط است. ... ایشان اصلاً جمله بندی نیما را عوض کرده. نیما شاید عادت داشته که جمله را می گفت و «من» را آخر می آورد و آقای طاهباز «من» را در اول جمله آورده. الان می بینم با آن چیزهایی که من نوشتم و اینجا هست مغایرت دارد، یعنی دست برده و تحریف کرده است.»

در اردیبهشت ماه سال 1390، شراگیم در گفتگو با روزنامه شرق می گوید: «خواندن کتاب «یادداشت‌های روزانه‌ی نیما یوشیج» که اخیراً آن را چاپ و منتشر کرده‌ام، نشان می‌دهد که این یادداشت‌ها، بیشتر در حالت عصبانی نوشته شده است و من به این جهت عین آن‌ها را بدون دستکاری چاپ کردم تا با خواندن یادداشت‌ها، متوجه گوشه‌‌های ریزی ‌شوید که شاید از چشم دور بوده است و این خود می‌تواند در شناسایی روحیات نیما، کمک موثری باشد. در غیاب من همه‌ی این آثار به صورت فله‌ای و مغلوط و با نقطه‌گذاری‌های اضافی و غلط در یک مجلد به عنوان مجموعه اشعار چاپ شده و در بعضی موارد، حتی لغاتی دستکاری شده است.»

در اسفند ماه سال ۱۳۹۲ شراگیم یوشیج، در سایت نیما یوشیج می نویسد: «می‌خواهم به شما و همه‌ی دوستداران نیمای بزرگ پیشنهاد کنم تا برای رفع هرگونه تردیدی کتاب یادداشت های روزانه نیمایوشیج را که من بدون دست کاری و حذف مطلبی یا تحریفی آن را چند سال پیش توسط انتشارات مروارید چاپ و منتشر کرده‌ام بخوانید تا تمام نکته‌های پنهان و مبهم برای‌تان آشکار شود.»

شراگیم در باره ی کتاب یادداشت های روزانه نیما توضیح می دهد که: «چاپ این کتاب هیچ مناسبتی با آثار نیما ندارد و به همین جهت در چاپ و انتشار آنها تاخیر و تامل داشتم اما از آنجائی که اعتقاد دارم هیچ چیزی از نیما نباید پنهان بماند و در این مورد  خودم را نیز مسئول می دانم لازم می دانم بعضی از گوشه های خصوصی زندگی نیما را در اختیار آنانی که به چشم غرض و کینه و نکته بینی به جهت خودنمائی ندارند به اطلاع همه ی فرزندان بیدار این سرزمین که برادران نوعی من هستند برسانم و ادعای هیچ فضل و فضیلتی را هم برخلاف آنان که می خواهند خودی نشان دهند و بر رخ دیگران بکشند و امروزه دست به نوشتن نقد های ادبی می زنند، از ادب آنان جز بی ادبی در عرصه ی ادب این مرز و بوم چیزی بیش نمود ندارد. ... چاپ یادداست های روزانه ی نیما به جز صفحاتی که به سرقت رفته که می توانست بیشتر به شناسائی این معاصرین شهرنشین کمک کند عینا بدون هیچ ویرایش و تحریفی بازنویسی شده. که بیشتر در حالی نوشته شده است که نیما در حالتی عصبانی و یا آزرده از کسی بوده. لذا شاید در بعضی موارد افعال و یا کلماتی بر جای خود نیست. من همانگونه نوشتم که بود و مرا جرئت حذف و یا اضافه کردن نبود و نه باکی ... »

شراگیم یوشیج مشهود است و بخاطر منافع مادی و خودنمایی با آثار نیمای بزرگ، سلیقه ی شخصی خود را اعمال می نماید و علیرغم ادعای نداشتن اسناد که در بسیاری از موارد درست است، با رونویسی از کتاب های قبلی و بی اعتنایی نسبت به زحمات دیگران، با دستکاری های ناشیانه و دستبرد به اصل اثری که قبلاً خود را به عنوان ناظر معرفی کرده بود، به دنبال ثبت نام خود به عنوان یگانه وارثِ دانا و وفادار به آثار می نمایاند. به آسانی مشهود است که ایشان بدون ارائه ی اصل اسناد، در شعر و نثر نیما دست درازی می کند و در مقایسه با آثاری که توسط سیروس طاهباز منتشر شده، حذف و اضافه های فراوانی را انجام داده که نشان از ناآگاهی و ناتوانی در خواندن، جمله بندی و رعایت موارد دستوری می باشد. سیروس طاهباز در مواردی که امکان خوانش درست کلمه ای در اسناد را نداشت، با گذاشتن سه نقطه ناخوانی اثر را مشخص می نمود و روشن است که شراگیم هم به عنوان ناظر، توان خواندن برخی از کلمات شعر یا نثر پدر را نداشته است.

شراگیم در گفتگوها و مصاحبه هایش، به دوستداران نیما توصیه می کند که یادداشت های روزانه نیما را که توسط انتشارات مروارید در سال 1387 چاپ شده است را بخوانند تا دست کاری، حذف مطلبی و تحریفی که طاهباز نموده، روشن شود.

در این کتاب که سرشار از غلط های املایی و دستکاری های ناشیانه است. جمله ی «بازیابی و بازنویسی از روی دست نوشته های نیما» بر روی جلد کتاب نوشته شده است که صحت ندارد و می توان گفت یکی از معدود کتابهای فاجعه بار تاریخ نشر ایران از نظر غلط های واژگانی و علامت های دستوری زبان فارسی باشد که متاسفانه انتشارات مروارید با چاپ آن، بیش از چهار دهه  فعالیت ارزشمند انتشاراتی خود را مخدوش کرده است.

با تورقی در این کتاب مشاهده می شود که

1 ـ مطالب براساس تاریخ نوشتار نیامده است و هیچ ترتیبی ندارد. حتی تاریخ ابتدای یادداشت با انتهای یادداشت متفاوت است به طور مثال (ص 24 ـ ابتدای یادداشت: فروردین 1333 ، انتهای یادداشت: اول فروردین 1332 / ص 35 ـ ابتدای یادداشت: 28 مرداد، انتهای یادداشت: پنجشنبه 7 مرداد 1333 / ص 111- ابتدای یادداشت: مرتضی حنانه. امشب شب اول مرداد، انتهای یادداشت: اردیبهشت ماه 1336 / و ...)

2 ـ بیسوادی، بدفهمی و یا غلط های املایی فراوان: (ص 25: «فرماخ» !!؟؟) / (ص 30: «سلونر» !!؟؟) / (ص 38: «بمثلکم» به جای «مثلکم») / (ص 39: «سعدی می گوید دست مصرع چه سود بعلاوه محتاج را» به جای «دست تضرّع چه سود بنده ی محتاج را») / (ص 54: «انگشت می دوانند» به جای «شلنگ می اندازند») / (ص 56: «احتسام الملک» به جای «اعتصام الملک») / (ص 70، «ع العظیم» به جای «عبدالعظیم») / (ص 71: «العالم مستعر و کل مستعر حادث من العالم حادث» به جای «العالم متغیر و کل متغیر حادث فالعالم حادث» / (ص 80: «انما هذه المالک اسباب لجذب الدنیا الی الروسا ـ حدیث» به جای « إِنَّما هَذِهِ المَذاهِبُ أَسبابٌ لِجَذبِ الدُنیا إِلى الرُؤَساءِ ـ بیتی از قصیده ی ابوالعلاء معری» / (ص 90: «شد شناس» به جای «شه شناس» / ص 96: «ترفیاتی» به جای «ترقیاتی» / ص 124: «بده» به جای «به ده» (روستا) / ص 130: «شب نمی» به جای «شبنمی» / ص 150: «النبوه: الاجندار من الغیب او المستقبل با الهام من الله» ماخذش کجاست؟ / ص 187: «تشیع» به جای «تشییع» / ص 195: «رستمداد» به جای «رستمدار» / ص 204: «احتسام الملک» به جای «اعتصام الملک» / ص 211: «سنتز» به جای «مستنزاد» ـ «مدیحه» به جای «مدرک» ـ «خدشه» به جای «نقشه» ـ «سحور» به جای «بحور» / ص 214: «امشب» به جای «دیشب» ـ «شوایک» به جای «تسوایک» / ص 217 : «ارگانیک» به جای «آرکائیک» / ص 226: «اندیسی» به جای «اندلسی» ـ «المطرف و ادناء عرب» به جای «المستظرف و ابن خلدون اوتادِ عرب» / ص 232: «الحمدالله» به جای «الحمدلله» / ص 233: «کِنِف» به جای «کِنِفت» / ص 238: «عجب» به جای «عجیب» / ص 240: «پولیح» به جای «پولیج» / ص 247: «استضا» به جای «استیفاء» / ص 249: «دوچرخه سواری هایی» به جای «دوچرخه سوارهایی» / ص 263: «قطاس المستقیم» به جای «قسطاس المستقیم» / ص 279: «زنده» به جای «زاده» / ص 280: «وکیل» به جای «مصلی» (در شعر حافظ) / ص 281: «گلم» به جای «گلیم» (در شعر سعدی) ـ «خلع صلاح» به جای «خلع سلاح» و ... )

3 ـ تاریخ های اشتباه:  (در صفحه 299 کتاب برگزیده آثار: «شب عید قربان 7 تیر ماه» / در صفحه 127 یادداشت های روزانه، انتشارات مروارید و صفحه 438 مجموعه یادداشت های روزانه، نشر رشدیه: «شب عید قربان، جمعه 7 تیرماه 1337» نوشته شده است که اولاً 7 تیر ماه، روز شنبه است نه جمعه، ثانیاً این تاریخ برابر با 10 ذیحجه است ) ــ (در صفحه 252 کتاب برگزیده آثار: 11 تیر 1334 / در صفحه 179 یادداشت های روزانه، انتشارات مروارید و صفحه 256 مجموعه یادداشت های روزانه، نشر رشدیه: 12 تیر 1334 ) ــ (در صفحه 291 یادداشت های روزانه، انتشارات مروارید: مطلبی به تاریخ تیرماه 1335 آمده و دوباره در صفحه 308 همین کتاب با مطلبی تکراری به تاریخ تیرماه 1325 ثبت شده است) ــ (در صفحه 307 و 311 کتاب یادداشت های روزانه، انتشارات مروارید مرگ ابراهیم نوری را سال 1304 نوشته است در حالی که ایشان در سال 1305 فوت نموده اند)

4 ـ تکرار یادداشت ها: (مطلب صفحه 255 عیناً در صفحه 287 تکرار شده است)

5 ـ تاریخ گذاری یادداشت هایی که قبلا تاریخی در انتهای آن درج نشده بود.

6 ـ ادغام چند مطلب به یک تاریخ که قبلا جدا نوشته شده بود.

و ویرایش غلط که نمونه های بسیاری را می توان نشان داد.

یادداشت های روزانه ی نیما (انتشارات مروارید - 1387) که نسبت به یادداشت های روزانه ی قبلی (برگزیده آثار نیما یوشیج، نثر همراه با یادداشت های روزانه- 1369 - بزرگمهر) بیشتر و کامل تر است در 380 صفحه به چاپ رسید و بعضی از یادداشت های قبلی نیز در این کتاب به چاپ نرسیده است.

در سال 1399 انتشارات رشدیه تحت عنوان «دفترهای نیما – یادداشت های روزانه نیما یوشیج» به کوشش، تصحیح و تطبیق شراگیم یوشیج» کتابی را در 496 صفحه منتشر نمود که اوج دستبرد و دستکاریِ آثار نیماست.

میثم سالخورد در مقام ناشر پیش درآمدی نوشته و با طرح چند نکته اعلام می نماید: «ب» در تطبیق و نسخه برداری، تا جایی که به خواندن و فهمِ مضامین لطمه یی نرسانده، شیوه ی نگارش نیما را رعایت کرده ایم و هیچ جا در ترتیب واژگان و توالی جملات تغییری صورت نگرفته است. تنها در مواردی که واژه یی به سهو از قلمِ نیما افتاده یا به علت پاکنویس نشدن، برخی قواعد دستوری مانند عدم تناسب زمانِ افعال یا مفرد و جمع بودن تصحیح نشده، آن را تصحیح کرده ایم.) ... «و بخش های دیگر نیز به دقت و صحت دوباره از روی دست نوشته های نیما ضبط شده اند، چرا که مطالب بسیاری در نسخه های پیشین از قلم افتاده یا به دلیل مغشوش بودن دستخط، نادرست خوانده شده اند. فروتنانه این داعیه را داریم که اثر حاضر، صحیح ترین و کامل ترین نسخه ی منتشر شده از یادداشت های روزانه نیما یوشیج است.»

دانسته نیست که منظور آقای سالخورد از تصحیح کرده ایم، چه کسی است! شراگیم یوشیج! میثم سالخورد! مریم سالخورد یا تصحیح به صورت جمعی بوده است؟

در جلد کتاب نوشته شده: «مجموعه یادداشت های روزانه نیما به مراقبت شراگیم یوشیج» اما در صفحه 5 نوشته شده: «دفترهای نیما – یادداشت های روزانه نیما یوشیج» به کوشش، تصحیح و تطبیق شراگیم یوشیج»

باید مسئولیت تمام موارد محتوایی کتاب با شراگیم باشد، اما چرا موارد انجام شده را میثم سالخورد مطرح می کند؟

آقای میثم سالخورد چه کاره است که بنویسد: «واژه یی به سهو از قلمِ نیما افتاده یا به علت پاکنویس نشدن، برخی قواعد دستوری مانند عدم تناسب زمانِ افعال یا مفرد و جمع بودن تصحیح نشده، آن را تصحیح کرده ایم.» با چه جسارتی، نیما را متهم به افتادن واژه ای به سهو می کنند و زمان افعال و مفرد و جمع را تغییر می دهند. گویا ایشان اساساً روش سندخوانی را نمی دانند و برای شراگیم هم انتخاب و تغییر کلمات اهمیتی ندارد. به عنوان مثال از یادداشت های سال 1303 تا آخرین یادداشت که مربوط به 11 آذر 1338 می باشد، شراگیم همه جا از واژه ی «طهران» به جای تهران استفاده کرده است و به این گمان بود که کهنه نمایی کرده است، در حالی که در کتاب «یادداشت های روزانه نیما یوشیج» انتشارات مروارید همان کلمه ی تهران وجود دارد. کدام عقل سلیم باور می کند که نیمای آگاه به زمانه ـ در دهه ی سی ـ کلمه طهران را بجای تهران نوشته باشد.

برای شراگیم مهم این است که با چاپ این آثار و تبلیغ افزوده ها، نیمادوستان را به خرید کتاب اغوا کند و مبلغی بابت حق التالیف دریافت نماید. با مقایسه ای بین سه نسخه ای که از «یادداشت های روزانه نیما» در دست است می توان گفت که آخرین کتاب که عنوان «مجموعه ی یادداشت های روزانه نیما یوشیج» را دارد، بخشی از یادداشتهای نسخه های قبلی را ندارد و نمی توان آن را مجموعه ای کامل دانست.

برای دوستداران نیما و تاریخ شعر و ادبیات ایران، محتوای صحیح و وفاداری کامل به اصل سند مهم است، والا بین شراگیم یوشیج و میثم سالخورد و دیگران چه تفاوتی وجود دارد؟ هر کس آثار نیما را تحریف و تغییر بدهد، به شعر و ادبیات ایران و شخص نیما به عنوان پدر شعر نوین ایران، خیانت کرده است.

متاسفانه عدم نظارت و پیگیری متولیان فرهنگی نسبت به آثار نیما و نبود یک مرکز تحقیقاتی و نگاه کاسبکارانه ی فرزند نیما به اسناد در اختیارش، موجب شد تا تناقض آشکاری در آثار برجای مانده دیده شود و در حالی که نزدیک به شصت سال از خاموشی نیما می گذرد، دوستداران و اهل تحقیق نمی توانند به شکل درست نوشته ها دست یابند و در هر نسخه با اختلاف کلمات و جملات مواجه می شوند و نتیجه ای نادرست خواهند گرفت.

اگر شراگیم یوشیج همانگونه که در مقدمه ی تمام کتاب ها خود را به عنوان ناظر معرفی کرده است، نظارت داشته است، چرا باید این همه اختلاف فاحش در آثار باشد؟ کتاب یادداشت های روزانه ای که توسط انتشارات مروارید منتشر شد، نشان می دهد که فرزند نیما در کتاب های منتشر شده ی قبلی، هیچ نقشی نداشته و تمام زحمات آن بر دوش طاهباز بوده و این کتاب آیینه ی تمام نمای مقدار دانش و آگاهی شراگیم یوشیج است.

با نگاهی به مجموعه رباعیات نیما در کتاب «مجموعه ی کامل اشعار، گردآوری و تدوین: سیروس طاهباز» و کتاب «دیوان رباعیات نیما یوشیج به کوشش شراگیم یوشیج براساس دست نوشته های نیما، تهران، مروارید، 1387» می بینیم که شراگیم یوشیج بدون هیچ آداب و ترتیبی (که با نبودن تاریخ سرایش معمولا براساس حروف الفباییِ ردیف و قافیه منتشر می شود) اقدام به چاپ کتاب کرده است و همین خطا در مورد کتاب «دفترهای نیما یوشیج؛ دیوان روجا، رشدیه، 1401» رخ داده است. شراگیم یوشیج که در مصاحبه هایش اعلام کرده است که اصل اشعار روجا در اختیار شخص دیگری ست، با کپی برداری ناشیانه از کتاب های منتشر شده از اشعار تبری روجا که توسط زنده یاد سیروس طاهباز منتشر شده بود و کتاب روجا، مجموعه اشعار طبری نیما، برگردان مجید اسدی (راوش)، انتشارات شلاک، 1380، وکتاب نگارنده، «مجموعه اشعار تبری روجا (نیما یوشیج) / اعراب گذاری، آوانگاری، ترجمه، معرفی ریشه های باستانی واژگان تبری، محمد عظیمی، خاورزمین، 1381» با تغییر کلمات، اعراب، تغییر مصرع و ترجمه ی غلط زبان تبری، خود را محق به چاپ آثار نیما و درست ترین روایت می داند و طرفه آنکه در ابتدای کتاب حق چاپ را با عنوان تنها فرزند و تنها وارث حقیقی و حقوقی نیما و دارنده ی حق چاپ آثار نیما به صورت کتاب معرفی می کند و با این ادعا، وصیت نامه ی نیما، پایان یافتن حقوق معنوی وارث و کپی برداشتن از زحمات دیگران را کتمان می کند.

در این کتاب که به کوشش، تصحیح و تطبیق شراگیم یوشیج منتشر شده است از سه نفر به عنوان بازنویس، آوانگار و شناسنده ی مکان های محلی نام برده و مشخص نکرده است که از کجا بازنویسی کرده است و امید است که این افراد مانند اسفندیار اسفندیاری و علی پاشا نوری اسفندیاری، در مورد ترجمه ی اشعار روجا، ناچار به نوشتن متن «ما دخالتی نداشتیم» نباشند. کدام کوشش و کدام تصحیح و براساس کدام سند، تطبیقی صورت گرفته است؟ بازنویس از کدام سند استفاده برده و بازنویسی کرده است؟ پس از اختلاف سیروس طاهباز و شراگیم یوشیج، فرزند نیما به دنبال جایگزینی افرادی بود تا بتواند با بهره برداری ازآنان، همچنان استفاده از حق التالیف را در مقام فرزند شاعر برای خود حفظ نماید و باتوجه به سابقه ای که نزد ناشران باسابقه و مطرح کشور داشت، به دنبال ناشران مختلف تازه کار رفت و بالاخره به نشر رشدیه رسید. امید که ایشان فراموش نکرده باشند که در ایام سکونتشان در رستم رود چندین بار با نگارنده تماس گرفته و درخواست همراهی و همکاری برای نشر آثار نیما را داشته اند، که به علت باخبری از آنچه میان ایشان و زنده یاد طاهباز می گذشت، از پذیرش همکاری خودداری نمودم.

درست است که زنده یاد سیروس طاهباز در برخی موارد از اشعار و نوشته های نیما، دچار خطای سهوی شده و خود ایشان هم معترف بوده اند، اما خطای شراگیم یوشیج، خطایی فاحش و عمدی ست و بنظر می رسد هدفی جز خودنمایی کاسبکارانه از آثار نیما یوشیج ندارند و فروش این آثار، حاصلی جز ایجاد خطا و نظرات اشتباه در مورد هنر نیما یوشیج ندارد.

باتوجه به اینکه بیش از شصت سال از خاموشی نیما نگذشته است، تاسف بار است که خوانندگان آثار، دانشجویان و اهل تحقیق باید آثار نیما را بر اساس نسخه ی فلان و بهمان بخوانند و تحلیل کنند و سردر گم باشند که کدام شعر و نوشته از نیما درست است و با اصل سند مطابقت کامل دارد. میان آثاری که با همت سیروس طاهباز در گذشته و آثار اخیری که توسط شراگیم یوشیج منتشر شده است، صدها نمونه از اختلاف کلمات در اشعار و جابجایی جملات در نوشته های نیما می توان یافت و براین اساس اگر شراگیم یوشیج مدعی ارائه ی درست اشعار و نوشته ها براساس اسناد اصلی هستند، موظف خواهند بود که اصل سند را هم ارائه نمایند تا دوستداران نیما مطمئن باشند که حق با ایشان است. ایشان در مصاحبه های مختلف اعلام نمودند که اسناد نیما را در اختیار ندارند و علاقمندان به ایشان با ارسال نسخه های چاپ شده ی قبلی، مسیر کپی برداری، دستکاری و تازه نمایی را هموار می نمایند. می توان گفت که این اشتباهات فاحش، روشنی بخش راه مخالفین شعر نوین ایران خواهد بود و به همین دلیل، آثار منتشر شده توسط انتشارات رشدیه، قابل اعتنا نمی باشد.

شایسته تر این است که به حرمت نیما یوشیج و شعر ایران، کلیه ی آثار در مرکزی به نام نامی نیما قرار گرفته و تمام دست نوشته ها مورد دقت و بازبینی قرار گیرد و فرزند شاعر نیز تمام آثار در اختیار را که در حقیقت متعلق به مردم و شعر ایران است را از محاق خارج نموده و به این مرکز منتقل نماید. متاسفانه خانه موزه ی یوش که زیرنظر اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری مازندران اداره می شود، نگاه پژوهشی نداشته و خانه ی نیما در تهران هم هنوز توسط شهرداری تهران و سازمان زیباسازی، به موزه تبدیل نشده است تا بتوان از آن مکان به عنوان مرکز نیماشناسی بهره برد. تاسف بارتر آنکه جماعتی بی تحقیق و شناخت جامع از آثار منتشر شده ی نیما و اشکالات فاحشی که در چاپ آثار تازه انتشار وجود دارد، به صور نادانی می دمند تا عددی دیگر به شمارگان واریته ی ابوالمجالس خود بیفزایند.

حبس آثار، انتشار دیرهنگام و غلط، حاصلی جز تاخیر در معرفی افکار و اندیشه و هنر نیما یوشیج ندارد.

نیما یوشیج می دانست که نوشته بود: « مارکِش، مارنویس را دارد از بین می برَد. ولی من امیدم به آینده و مردمان فهمیده ای است که می آیند. افسوس که فرزند من قابل این حرف ها نیست و بچه است. ـ بعضی آثار از پدرم و اجدادم (و آثار خودم) با نداشتن فرزند برومند و بزرگ شده، که به دست که ها خواهد افتاد. من غمگین هستم. اینطور حس می کنم که آثاری از بین می رود.»

 

شهریور ماه 1401 – محمد عظیمی

 

لینک کوتاه    https://b2n.ir/a08506

 

«تنها چند نمونه از اختلاف متون و دستکاری ها تقدیم می شود که به علت محدودیت سایت، ارسال نمونه های بیشتر امکان پذیر نمی باشد.»

نمایش ساده


مطالب مرتبط