نیما یوشیج

شانزده دی ماه، شصت و چهارمین سال خاموشی نیمایوشیج، گرامی باد

در روزگار غربت فرهنگ و ناشنوایی مدعیانش، آیا نوشتن از نیمایی که بشارنده ی بینایی بود و آب در خوابگه مورچگان ریخته است، می تواند بیداری زای خفتگانی باشد تا زندگی و هنر امروزی را با درک هستی شناسانه به فردای فرزندان این سرزمین بسپارد!  

نیما یوشیج می فرماید: «نوک خاری هستم که طبیعت، مرا برای چشم های علیل و نابینا تهیه کرده است. مقصودِ مهم من، خدمتی است که دیگران به واسطه ی ضعف فکر و احساس و انحراف از مشی سالمی که طبیعت برایشان تعیین کرده است، از انجام آنگونه خدمت عاجزند. برای ترغیبِ جوانی که با من هم سلیقه می شود، همین بس خواهد بود.»

با گذشت شصت و چهار سال از خاموشی نیما که بسان رودکی، فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و ... موجد تحوّل و تدبّر در اندیشگیِ جهانِ فرهنگیِ ما شده اند، وزش باد نسیان شناخت زندگی و آثار عالی ترین تجلی شعر و ادب و فرهنگ، همچنان سرمازاست.

متاسفانه این اهمال تاریخی موجب شده است تا همچنان پژوهشگران ما در لابلای اوراق کهنه ی اسناد تاریخی و نسخ خطی به دنبال شرح احوال و نسخه ی درست آثار بزرگان، تکاپو کنند تا به تصحیح نهایی آثار قدما برسند.

دستکاری های عامدانه و جاهلانه ی آثار نیما یوشیج که معاصر روزگار ماست، ناشی از جهل، خودخواهی و بزرگنمایی کسانی شده که هیچ نسبت فرهنگی و ادبی با هنرمند ندارند و شاید تنها مدعی خویشاوندی نسبی و سببی موجب می شود که بر ادعای مالکیت اجدادی خود اصرار بورزند و بهانه ای باشد تا با لمیدن بر زحمات شاعر رنج ها، برای خود هویتی و سفره ای را فراهم نمایند. از سوی دیگر عدم التفات و همراهی کلیدداران مراکز رسمی، گرد غربت را بر زندگی نیما گسترانیده است و شرح احوال و آثارش را در هاله ای از ابهام نگاه داشته است. 

باید از نیمای آزادمرد آموخت که فرمود: «من مثل دیگران نمی توانم یک قطعه از اشعارم را به زیرِ پای فلان رئیس یا امیر یا وزیر بیندازم. قلم را پَست کنم. خیالاتِ مقدّسم را کوچک نکرده ام که به من ترحّم داشته باشید یا کمک بفرمائید.»  

متولیان فرهنگی ایران برای شخصیتی که شعر نوین ایران را پایه گذاری کرد، چه کرده اند؟

آیا تنها برگزاری همایش ها برای شناخت و بزرگداشت یک شخصیت جهانی کفایت می کند؟

برای حفاظت از آثار و نشانه های نیما چه کرده ایم؟

آیا معضلات فرهنگی ـ اجتماعی ـ هنری امروز ما ناشی از بی توجهی به بزرگان هنر و ادبیات نیست؟

چرا باید وزارت میراث فرهنگی که متولی ثبت ملی آثار تاریخی و معنوی ست، تنها در نقش نگهبان اثر فعالیت کند و هیچ فعالیت پژوهشی نسبت به اسناد تاریخی و فرهنگی نداشته باشد؟

چرا مجموعه هایی مانند شهرداری که بنابر وظایف قانونی خود، موظف به حفظ و مراقبت از ابنیه های تاریخی می باشد، آگاهی لازم را در موزه داری، گسترش فرهنگی و همگامی با دیگر مراکز فرهنگی ندارد؟

سرنوشت آثار نیما با دستکاری های سوداگرانه و ناکارشناسانه ی کسانی که به هر دلیل دسترسی به اسناد دارند، چه می شود؟

خانه ی نیما که در مالکیت اقتصادی شهرداری تهران قرار گرفته است، چه زمانی در اختیار اهالی شعر و ادب قرار خواهد گرفت؟

وعده های به سرانجام نرسیده ی مدیران شهرداری برای تجهیز و استقرار عکس و اسناد موزه چه زمانی به انجام می رسد؟

ثبت نام نیما یوشیج به عنوان «روز شعر نوین ایران» در تقویم رسمی کشور چرا به انجام نرسیده است؟

چرا برای پدر شعر نوین ایران مانند دیگر شاعران ایران زمین، بنیاد و مرکز مطالعاتی ایجاد نمی شود؟

این پرسشها و چندین مورد نگرانی های دیگر را چه پاسخی ست؟

براین باوریم تا زمانی که مسائل زیربنایی و ضروری، حفظ و نشر درست و دقیق آثار، گشایش خانه - موزه و مرکز نیماشناسی به نتیجه نرسد، با هیاهای بزرگداشت و نشان سازی و متولی نمایی مجموعه هایی که نام نیما را یدک می کشند، هیچ خدمتی به نیما نخواهد شد. 

از نیما بیاموزیم که می فرماید: «یک نفرهایی که اصل را گذاشته، شوقِ تهوّعی دارند برای به رخ کشیدنِ هر چه که از هر کجا بدست آورده اند و آنها را باید گَرتِه برداران نامید که در حینِ انجامِ این نمایش، شما را از رفتن نگاه نمی دارند. بلکه برای این است که خودشان برسند و این کار، کلوخ و اَنگ در سرِ راه گذاشتن است و برای آن، دلیل های مُضحک و بی منطقی خلق می کنند. سیخ برای چشم های دیگران شده اند. همه ی چشم ها را کور می خواهند تا اینکه کسی به کوریِ خودشان پی نبرده و نفهمد که با چشمِ دیگران در هنر، بعضی دیگران می بینند. یک نفرهایی که اخیراً در تهران دیدم، با تمامِ نشانی، هم امروالقیس بودند هم شکسپیر و هم کسانِ دیگر. حال آنکه هر کس با هر عیب و حُسنی که دارد، خودش هست.»

لازم است تا مدیران اجرایی با سبقه ی فرهنگی، برای مدیریت در این مجموعه ها به کار گرفته شود تا بتوان علاوه بر ثبت و حفظ اسناد، نسبت به جمع آوری نشانه ها، خاطرات، آثار و هنر نیما یوشیج، که در پژوهش های میدانی با نیمادیدگان جمع آوری شده است، مجموعه ای کامل برای فرزندان فردا به یادگار گذاشت.  

همچنان همراه پیش بینی نیما خواهیم بود که فرمود: «چنان می گذرانم، مثل کسی که به سرزمینی آمد و دزد او را زد و نجات خواست و کسی به او کمک نکرد. از هر حیث موقتی می گذرانم. من فقط با پاکنویس بعضی شعرها خودم را سرگرم داشته ام. به آینده ی خوب نگاه می کنم و از این جهت است که پایداری دارم و زنده ام.»

یادش گرامی و راهش روشن باد. 

دی ماه 1402 - محمد عظیمی 

لینک کوتاه: B2n.ir/w68357

مطالب مرتبط