نیما یوشیج

آنیمای نیما (بررسی کهن ‏الگوی آنیما در اشعار تبـری نیما یوشـیج)

اصطلاحات مهمی چون ناخودآگاه جمعی و صور اساطیری (آرکی‌تایپ،کهن الگو) که یونگ در روانشناسی مطرح می‌کند در مباحث جدید نقد ادبی مخصوصاً نقد اساطیری و نقد روانشناسی کاربرد دارند. این تصاویر در هر عصری خود را، از طریق ذهن ناخودآگاه، در اسطوره‌ها، رؤیاها، توهم‏‌ها و فولکلور بروز می‏دهند. به عبارتی «ادبیات خانۀ ذاتی و منبعی برای آرکی‏ تایپ‏ هاست؛ زیرا کار هنری با دقت و قابل توجه در ابتدا از ناخودآگاه یعنی ـ مکان وجود فرم‏‌ها و تصاویر آرکی‏ تایپ‏ ها ـ ناشی می‏شود» (Wyse,1997:5 به نقل از محمدی و اسمعلی پور). در همین راستا «نقد روانشناسانه با طرح مطالبی در باب ناخودآگاه شخصی و جمعی، صور مثالی و امثال این‏‌ها در آثار ادبی، به نقد ادبی عمق و نوعی جنبۀ پیشگویانه و راز‏آمیز بخشیده است» (شمیسا، 1391: 274). منتقدان این شیوه «در جست‏ وجوی صورت‏‌های مثالی و کهن‏ الگو‌ها در آثار ادبی هستند و از رابطۀ ادبیات و هنر با اعماق سرشت بشری سخن می‏ گویند؛ زیرا اثر هنری را تجلی نیرو‌های پویا و ذاتی برخاسته از اعمال روان جمعی بشریت می ‏انگارند». (امامی، 1385: 202)

با توجه به این که «کهن ‏الگوهاـ تصاویر، شخصیت‏ ها، طرح‏‌های روایی و درون‏مایه‏‌های نوعی ادبیات در تمام آثار ادبی حضور دارند و به این ترتیب، شالود‌ه ای را برای مطالعۀ ارتباطات متقابل اثر فراهم می‏ آورد» (مکاریک، 1384: 401) با این مقدمه، هدف از نوشتار پیش رو به دست دادن تحلیلی کهن الگویی از مجموعه شعر «روجا» (اشعار تبری) نیما یوشیج است. علی اسفندیاری (نیما یوشیج) از پدری خان زاده به نام «ابراهیم» و مادری از خاندان علم و هنر به نام «طوبی» در سال 1276 هجری شمسی در «یوش» از دهات شهرستان نور مازندران به دنیا آمد (علی‏پور، 1381: 13). آن‏گونه که خودش اظهار می‎کند زندگی بدوی وی در بین شبانان و ایلخی‏ بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق و قشلاق می‏ کنند و شب بالای کوه‏‌ها ساعات طولانی با هم دور آتش جمع می‎شدند (نوری، 1385: 28). نیما در سال‏‌های نوجوانی به خواست پدر سواری و تیراندازی آموخت، همراه او کنار آتش‏‌ها نشست، شادمانی‏‌ها و پایکوبی‏‌های شبانۀ چادرنشین‏‌ها را دید، به ساز و نوای پُر راز آنان گوش داد و داستان‏‌ها از دلاوری‏‌ها و عاشقی‏‌ها و شکست‏‌ها و کامجویی‏ های‏ شان شنید، در جنگل‏‌ها و کوهپایه‏‌ها زیبایی درختان و رنگین‏ کمان گیاهان، جوشیدن آب از شکاف سنگ‏‌ها را کشف کرد. به دور از چشم و گوش دیگران هوس‏‌هایی دیگر در دل پرورد (اسلامیه، 1391: 17-18). خواندن و نوشتن را در روستایش و نزد آخوند ده فراگرفت. با رفتن به تهران و ادامۀ تحصیل در مدرسه فرانسوی به تشویق نظام وفا، معلمش به سرودن شعر پرداخت.

او علاوه بر سرودن شعر به زبان فارسی و تحول در آن، به زبان تبری نیز شعر سروده‏ است. مجموعۀ روجا مشتمل بر 454 دو بیتی به زبان تبری است. روجا در زبان مازندرانی بر معنی ستارۀ راهنمای صبحگاهی دلالت می ‏کند. «او با سرودن اشعار تبری، منبعی غنی از واژگان، ترکیب‎ها، باورها، آیین‏ ها، ضرب‏ المثل‎‌ها و نماد‌های تبری ارائه می‎دهد». (علی ‏اصغری، 1394: 8)

«خواننده برای آن که از شعر نیما لذت ببرد باید در هالۀ انسانیتی قرار بگیرد که نیما عمری مدافع آن بود» (براهنی، 1380: 744). فاصلۀ طبقاتی، نظام ارباب رعیتی، فقر و محرومیت، بی عدالتی، اختناق،آزادگی، بلند‏طبعی، اعتماد و وفاداری، صداقت، بیان درد و رنج مردم و آشکار کردن صحنه‌‌های جنایت ستمگران، ارج نهادن به دلاوری‌‌های پهلوانان و دلیر مردان در مبارزه با ظالمان و... از جمله موضوعاتی است که او در مجموعۀ روجا بدان پرداخته است. «نیما همۀ عوامل و اجزای اجتماعی را هم‏چون عوامل و اجزی طبیعت به درون ذهن خلاق خویش فرو برده است تا عشق یک شاعر شیفتۀ زندگی و نگران سرنوشت انسان، از او سر بزند» (مختاری، 1378: 208). به بیان دیگر «از لحاظ عاطفی و تفکر مضمون شعر نیما مستقیماً از زندگی و طبیعت مایه گرفته است. یعنی باید گفت که او از تجربۀ مختص خود چه دربارۀ انسان و چه در مورد زندگی اجتماعی، عشق فردی یا طبیعت سخن می‏ گوید» (شفیعی کدکنی، 1363: 350). «نیما تمام ظرفیت‏‌های منطقۀ شمال ایران را که قرن‏‌ها مخفی بود و در نظم و نثر فارسی حضور نداشت، در شعر خود به منصۀ ظهور آورد. به تصویر کشیدن آن همه منظره‏‌های بدیع از کوه و جنگل و دریا و بیان آن همه احساسات اصیل و بدوی مردمان کوه‏نشین جبال البرز بی‏ شک برای ادب فارسی تحولی گران‏قدر است» (شمیسا، 1383: 97).

پژوهندگان در این مقاله بر آن شدند تا با نگاهی عمیق و دقیق به بررسی و شناخت کهن‏ الگو‌ها در منظومۀ روجا بپردازند. اینکه در منظومۀ روجای نیما کهن‎الگوی آنیما چگونه به جلوه در آمده ‏است؟ چه عواملی موجب بروز این کهن‏ الگو شده است؟ این تصاویر  چگونه به فهم بهتر اشعار او کمک می‎‎کند؟ روش تحقیق در این مقاله توصیفی ـ تحلیلی و به کمک منابع کتابخانه‌ای است. جامعۀ آماری پژوهش، منظومۀ «روجا» ترجمۀ علی پاشا اسفندیاری و مجید اسدی از کتاب مجموعۀ کامل اشعار نیما یوشیج می‏ باشد. امید است نتایج تحقیق حاضر راهگشای محققان و علاقه‌مندان به زبان و ادبیات تبری و نیماپژوهان گردد.

 
پیشینة پژوهش
از جملة پژوهش‏ هایی که تاکنون با هدف معرفی نقد کهن‏ الگویی، کاربست آن در ادبیات فارسی و همچنین نقد پژوهش‏‌های انجام شده در این زمینه نگاشته شده‌اند:
 «کهن‏ الگو و انگاره‏‌های کهن‏ الگویی» برکت (1382، 281-287)، «بانوی بادگون، بررسی و تحلیل آنیما در شعر سهراب سپهری» همایون جمشیدیان (1385: 83-98)، «بررسی برخی از کهن ‏الگو‌ها در اشعار احمد شاملو» حمیده محمودنژاد (1385: 113-144)، «بررسی کهن‏ الگوی مادر مثالی در شعر سهراب سپهری» جهانگیر صفری و مهران مرادی (1386: 57-84)، «پری در شعر مولانا (دیدار با آنیما) » مریم حسینی (1386-1387: 1-21)، «آنیما و راز اسارت خواهران همراه در شاهنامه» سیدکاظم موسوی و اشرف خسروی (1387: 133-154)، «بررسی و تحلیل کهن الگوی ایمان ابراهیمی در نگاه مولوی و سورن کرکه گور» مصطفی گرجی (1387: 161-182)، «نقد کهن الگویی غزلی از مولانا» مریم حسینی (1387: 97-118)، «کارکرد کهن‏ الگو‌ها در شعر کلاسیک و معاصر فارسی در پرتو رویکرد ساختاری به اشعار شاملو» ابوالفضل حری (1388: 9-33)، «بررسی کهن‏ الگوی آب و درخت در شعر طاهره صفار زاده» نیکوبخت و دیگران (1388: 145-17)، «پیشینه و بنیاد‌های نظری رویکرد نقد اسطور‌ه ای و زمینه و شیوۀ کاربرد آن در خوانش متون ادبی» فرزاد قائمی (1389: 33-56)، «بررسی کهن‏ الگو‌ها در اشعار اخوان ثالث» مسعود فروزنده و زهره سورانی (1389: 112-131)، «بررسی تطبیقی آرکی‏ تایپ در حماسه‏‌های گیل گمش و رستم» میر جلیل اکرمی و محمد پاشایی (1389: 1-20)، «نقد کهن‏ الگو گرایانه» عباسلو (1391: 85-90)، «بررسی تطبیقی کهن‏ الگوی نقاب در آراء یونگ و ردپای آن در غزل‏‌های مولانا (غزلیات شمس) علی محمدی و مریم اسمعلی‏ پور (1391: 151-183)، «بررسی تصاویر کهن‏ الگویی در غزلیات حافظ» اسماعیل محمدی باغ ملایی و سید احمد حسینی کازرونی (1392: 11-26)، «بررسی نمود‌های منفی آنیما در ادبیات و اسطوره‌ها» عسگر صلاحی و جعفر عشقی (1394: 263-289).
 کتاب‏‌ها و پژوهش‏‌هایی که به منظومه روجا پرداخته‏ اند:
روجا، دفتر شعر‌های طبری (1370) با ترجمه فارسی علی پاشا اسفندیاری و مجید اسدی، روجا (1380) ترجمۀ مجید اسدی، روجا (1381) ترجمۀ محمد عظیمی، نیمای تبری (1394) منصور علی‏ اصغری. اما تا جایی‌که پژوهندگان به جستجو پرداخنتد موضوعی مرتبط با تحقیق پیش رو یافت نشد.

چارچوب نظری
فروید شخصیت را با توجه به سطوح آگاهی، مورد توجه قرار داده و آن را شامل بخش‌‌های خودآگاه، نیمه‌خودآگاه و ناخودآگاه می‌‌دانست (شفیع ‏آبادی، 1385: 31-32). خودآگاه، شامل تمام احساس‌‌ها و تجربه‌‌هایی است که در هر لحظه معین از آن‌‌ها آگاهیم. فروید، خودآگاه را جنبه محدودی از شخصیت می‌‌دانست. نیمه ‏آگاه قسمت دیگری از شخصیت ما می ‏باشد که به آگاهی ما بسیار نزدیک است (شولتز، 1390: 59). «ضمیر ناخودآگاه جمعی» مفهومی است که موجب دوری و مفارقت یونگ از فروید شد. یونگ معتقد بود که «ذهن در زمان تولد لوحی سفید نیست. ذهن هم چون بدن، مشخصه‏‌های فردی از پیش تعیین شده ـ یعنی، شکل‏‌های رفتارـ دارد. این مشخصه‏‌ها در انگاره‏‌های کارکرد روانی فرد که مدام تکرار می‏ شوند آشکار می‏ گردند» (به نقل از گرین و همکاران، 1391: 179). او «علاوه بر ناخودآگاه فردی؛ قائل به لایۀ عمیق‏ تری در ذهن است که تصاویر ذهنی جهان‏شمول را در خود جای داده است. به اعتقاد او بر خلاف ضمیر ناخودآگاه فردی، که نتیجۀ رشد روانی فرد در کودکی و نیز پیامد منش فرد در بزرگسالی است، ضمیر ناخودآگاه جمعی از روان خود فرد نشئت نمی‏ گیرد. بلکه حاصل انباشته‏ شدن دلالت‏‌های روانی تجربیات عام بشر و ـ به عبارتی ـ میراثی روانی است که از بدو تولد در ذهن هر فرد جای دارد. تصاویر ذهنی جهان‏شمولی که در این ضمیر ناخودآگاه جمعی جای دارند را یونگ «کهن ‏الگو» می‎نامد و اسطوره را نمود آن می ‏داند» (پاینده، 1388: 188). آن‏چه یونگ عناصر ساختاری «اسطوره‏ ساز» نامیده است همواره در روان ناهوشیار وجود دارند؛ او تجلیات این عناصر را «مایه‏‎ها»، «تصاویر ازلی» یا «کهن‏ الگوها» می‏ نامد. (گرین و همکاران، 1391» 179).
یونگ معتفد است «بشر موجودی دو جنسی است و هر مرد دارای عنصر مکمل زنانه است و هر زن دارای عنصر مکمل زنانه» (فدایی، 1381: 40). در بسیاری از ادیان و افسانه‏‌ها نیز به این موضوع اشاره شده است. چنان که در اسطورۀ ایرانی هم، زروان منشأ غایی هم خیر و هم شر و پدر دو برادر یعنی اورمزد و اهریمن است و دو قطب متضاد خیر و شر را در خود دارد (هیلنز، 1391: 113-114). یونگ جنبۀ ناخودآگاه زنانۀ شخصیت یک مرد را «آنیما» و جنبۀ مردانۀ شخصیت یک زن را «آنیموس» نامید. «آنیما تجسم تمامی گرایش‌‌های روانی زنانه در روح مرد است. همانند احساسات، خلق و خو‌‌های مبهم، مکاشفه‌‌های پیامبرگونه، حساسیت‌‌های غیر منطقی، قابلیت عشق شخصی، احساسات نسبت به طبیعت و سرانجام روابط با نا خودآگاه » (یونگ، 1377: 270) آنیما می‌تواند همانند سایر کهن‏ الگو‌ها دوقطبی باشد. هم چهره ‏ای مثبت و هم منفی دارد. عنصر مادینه هنگامی نقش مثبت می‌‌گیرد که مرد به‌گونه‌ای جدی به احساسات، خلق‌وخو، خواهش‌‌ها و نمایه‌‌هایی که از آن تراوش می‌‌کند توجه کند و به آن شکل بدهد. مثلا به صورت نوشته‌‌های ادبی، نقاشی، هنر‌های تجسمی، موسیقی و یا رقص (یونگ،1368: 285-281). عنصر زنانه یا عنصر مادینه در مَرد که آنرا آنیما می‌‌نامند معمولا به وسیلۀ مادر شکل می‌‌گیرد. (یونگ، 1368: 273)

تجزیه و تحلیل تجلی کهن‌الگوی آنیما در مجموعۀ روجا

الف. نمود مثبت کهن ‏الگوی آنیما
آنیما در رؤیا‌ها و تخیلات و نقاشی‌‌ها و شعر‌ها و داستان‌‌ها به‌صورت معشوق رؤیایی و مادر تجلی می‌‌کند. از این رو «مادر و هر محبوبی مجبورا حامل و تجسم این تصویر ذهنی همه جا حاضر و جاودانی است. تصویری که در مرد با عمیق‏ ترین واقعیت وی تطبیق می‏ کند» (فدایی، 1381: 40). به عقیدۀ یونگ «مرد زمانی عاشق می ‏شود که در عالم خارج، زنی را بیابد که خصوصیات وی با آن چه در ناخودآگاه جمعی دارد منطبق شود. در این حال، شخص، عاشق شده و نیرویی عظیم و شگفت که در ناخودآگاه وی وجود دارد او را کورکورانه و بی‏ اختیار به جانب معشوق و محبوب می‏ کشاند» (اُردوبای، 1353: 63). نیما در دوران کودکی عشقی را تجربه کرد که در او تاثیرات پایداری برجای گذاشت و تا سال‏‌های پایانی عمرش ادامه داشت. تا جایی که می‏ گوید: «همان عشق بود که امروز من با مطالعه و فهم عرفان، یافته‏ ام... آن دختر چادر‏نشین در من چه هوایی کرد» (یوشیج، 1387: 94). «عاشقانه‏‌ها بالاترین بسامد را، با 65 دوبیتی در دفتر روجا دارد. نیما توصیف یار و عشق به او، بی‏ وفایی، نازکردن‏‌ها و غم دوری و نرسیدن به او را به زیباترین شکل، باز زبان مادری‏ اش بیان کرده است» (علی ‏اصغری، 1394: 69). در بررسی آنیمای نیما و داستان عاشقی او و صفورا، آشکار است که این کشش تاثیری شگرف بر زندگی او داشت. نگاه او به معشوق همواره مثبت است. دیدن معشوق زندگی دوباره به او می‏ بخشد. از دست دادن صفورا برایش چون تیری است که بر قلبش اصابت کرده (یوشیج، 1387: 115). از نظر نیما «سخن عشق نه آنست که آید به زبان» بلکه عاشق راستین کسی است در عمل با جان و دل رنج بیماری عشق کشد و رخ زرد نماید.
 
عاشوق نی اون کو گن یار دارم             عاشق نی اون کو گن بار دارم             
عاشـوق مم کو سیف جـار دارم               شــوم وِ وَر کــراد خــار دارم         
عاشق نیست آنکه می‌‌گوید من یار دارم     
عاشق نیست آنکه می‌‌گوید بار دارم
عاشق منم که سیب زار دارم             
به نزدش می‌‌روم خار کراد دارم                    (یوشیج، 1371: 651)
 صفورا معشوقی است که نیما سال‏‌های کودکی و نوجوانی خود را با او گذرانده است. «عشق دوران کودکی و نوجوانی نیما به شکست و ناکامی انجامید، و نام و ماجرای دلدادگی‏ اش به افسانه‏‌های عاشقانۀ مردم یوش پیوست. داستان عاشقی نیما و صفورا در محیط کوچک یوش از همان روزگاران چنان بر سر زبان‏‌ها افتاد که حتی سال‏‌ها بعد هم پژواک آن شنیده شد» (اسلامیه، 1391: 28). صفورا در اشعار او هماره معشوقی زیبا و در نهایت کمال است. نیما گاهی با روان زنانۀ خاطرۀ عاشقی با صفورا به گفتگو می‏ نشیند. معشوق را می‎ستاید؛ معشوقی که در وجود اوست و آغوشش به اندازۀ دنیا برایش می ارزد.
 
ایتون کو من یاد کمّ ت زومار              فرا خوی ویشه تو یاد کنی نمارِ                
م مـاه دکـت م یار مِ سفورا ر            م تنگ دکت اتی کوهسار دینا ر       
اینگونه که من از ... تو یاد می‌‌کنم         
در بیشه فراخوی تو نیما را به یاد می‌‌آوری (یا نماز را به یاد می‌‌آوری)
ماه من آمد، یارم، سفورای من در آغوشم افتاد         
انگار کوه دنیا در آغوشم افتاده باشد                   (یوشیج، 1371: 665)
¢¢
 
ت جـوم دارم اشکن، دار م دسّ        بری نده م لینگ ت لینگ دوسّ       
نشکن م دل ت دا ت چش مسّ         ون میـون ت نـوم و دیـم هسّ     
جام ترا دارم می‌‌شکنم دست مرا نگاه دار        
 مرا این سو آن سو نبر پای من به پای تو بسته است
دل مرا مشکن‌ای فدای تو که چشمت مست است            
در میان آن نام تو، روی تو جا دارد                                (همان: 659)
شاعر از معشوقش می‏ خواهد که دستگیرش باشد. پایبند اوست و در کنارش احساس خوشایندی دارد؛ به گونه‌ای که دلش آیینۀ تمام نمای نام و جان دلبر است.
 
جومه به صحرا و دیم دل به دریو               ش هسکـا پـیـل کنـم کــم او       
صفورا اون دم کـه تـو رو ویم خو             ای زنّه وُم چش چش گیرن سو    
رخت به صحرا و دل به دریا می‏ دهم        
استخوانم را می‏ کوبم آب می‏ کنم
صفورا آن وقت که تو را به خواب می ‏بینم    
دوباره زنده می‏ شوم، چشم‏‌های من روشن می‏ گردد             (همان: 645)
نیما در غم فراق معشوقش آوارۀ صحرا و دریا می‎شود. در راه وصالش از خود فانی می‏ گردد. خیال دیدن دلارامش حتی در خواب به او زندگانی می‏ بخشد. و در جایی دیگر نیما صفورا را ساز زندگی، شراب هستی ‏بخش و خطی از وجود، خطاب می‏ کند.
 
مـردم ور اتّا عذاب مونی            م ور رسنّی ناله رباب مونی       
م دل دله اتّا شراب مونی           م چش پش اتّا کتاب مونی       
نزد مردم یکی عذاب را می‌‌مانی
نزد من ناله رباب را می‌‌مانی
درون دلم چون یکی شرابی
جلوی چشم من یکی کتاب را می‌‌مانی                 (همان: 665)
کهن‏ الگوی آنیما گاهی در حالت توصیف دخترانی که برای نیما جذاب هستند نمود می ‏یابد و موجب بروز احساسات لطیف در شاعر می‎شود.
 
مش مل کیجا ت گزلیم طلا رنگ            ت دیم ت ناگ ت رس و پی گلرنگ   
پـرده نـکن م روجگـار نـار تـنـگ              پـر کو هایت میچکانی این ت چنگ     
دختر با کرشمه، موی مجعد تو طلا رنگ
صورت تو، زنخدان تو، دست و پای تو گلرنگ
رخ مپوشان، روزگارم را تنگ مدار             
گنجشکی که پر گرفت دیگر به چنگ تو نمی‌آید             (همان: 674)
 
لیـاز بکت، بدیـم اتا گل زرین                و لـشت سیـمیـن وون کــاکـل        
مر یاد بیمو دنی‌ی دله ش بل           سومای میون گلیک بایت ش دل    
سیل (از کار) افتاد، یک گل دیدم
گردنبند زرین و کاکل سیمین (داشت)
مرا در میان دنیا راه تنگ (مرگ) خودم به یاد آمد
میان گرداب دل، خودش غلتید                                  (همان: 649)
¢¢
 
کیجا ت خوارک گرد روی دا من                تـن نـیـشونـه‌ی تـیـر بــلا مــن     
دولـت تـنـی ت در سـر گدا من         م سر بشکن، نشکن ش عهد با من    
دختر فدای روی خود (زیبا) و گرد تو شوم
نشانه تیز بلای تو گردم من
دولت آن تو، گدای تو من سرم را بشکن
(ولی) نشکن عهدت را نشکن                                 (همان: 637)
 ¢¢
 
بنّمو صباحی سـر ش دیمک                     بیمـو مـن کفـا کیجـا سلیـمک      
کیمه‌ی در کو بوشاویم نیمک                  در بورد و بوت نی ایم تی کیمک
سر صبح صورت ظریف و کوچکش را نشان داد
دختر کوچک سلیمه به دنبال من آمد
در کومه را چون تا نیمه بگشودم
گریخت و گفت به کومه‌ی کوچک تو نمی‌آیم                 (همان: 645)

ب. نمود منفی کهن‏ الگوی آنیما
«اگر محتویات مثبت کهن‏ الگو‌ها نتوانند به طور خودآگاه بروز کنند، بلکه سرکوب شوند، انرژی آن‏‌ها به جنبه‏‌های منفی کهن‏ الگو منتقل می ‏شود» (اوداینیک، 1379: 143). این شخصیت منفی موجب می‏ شود مرد احساس کند: « من هیچ نیستم. هیچ چیز برای من مفهوم ندارد و من برخلاف دیگران از هیچ چیز لذت نمی برم» (یونگ، 1392: 273). این احساس ناتوانی نیما او را به شرایطی دچار می‏ کند که زندگیش سراسر سرد و غمگین و نابسامان است.
 
نـامرد، دنی بایت کیکای پر                   و گنکـا گلیـک هــاایـت و ور                 
گنی چر ایم چر شوم تن در               گزلیم هس م کار و کرد یکسر      
می دانی؟ نامرد پنبه‌ی در قوزه را گرفت
گلوله نخش در کنارش غلتید (قل خورد)
می گویی چرا می‌‌آیم و می‌‌روم
بر در (سرای) تو کار و کردم یکسر (چون زلف تو) در تاب و آشفته است   (یوشیج، 1371: 639)


آنیما گاهی چنان نیما را بر‏می‏ آشوباند که شاعر خود را دروغگو خطاب می ‏کند. تمرکز فکری ندارد و کار و بارش را آشفته می‏ بیند.
 
درو زن نیمـا تـو ش رنج خواینی          نخواینی گنج، گنی گنج خواینی    
ش درد دا میرنی دیو‏سنج خواینی          تـرنـج نو، نـو مِ تـرنـج خواینی        
نیمای دروغگو تو خود رنج را می‌‌خواهی
گنج نمی‌خواهی، می‌‌گویی گنج می‌‌خواهی
برای درد خود می‌‌میری دیوسنج می‌‌خواهی
از رنج مگو، نمی‌گوییم تو رنج می‌‌خواهی                 (همان: 645)
نیما در بعضی از اشعار خود مأیوس و ناامید جلوه می‏ کند و به نظر می‏ رسد ناامیدی وی به علت محیط خفقان‏ آور جامعه و ترس و رعب و وحشت و نرسیدن به جامعۀ ایده‎آل باشد.
 
دِ بشوس کارم اَشیون میون         بسوت مال م مرغ اَشیون      
و پر ماسّم پی‌ای کـنّ شون            و رج گیـرم اتا یاره خون           
کارم، در میان آشیانم آشفته است
بال مرغ آشیانم سوخته است
پرش را می‌‌گیرم به عقب بر می‌‌گردد
می‌رود جای پایش را می‌‌گیرم یک قطره خون است                        (همان: 645)
¢¢
 
ویشار نـوی اَنی خو‌‌ها کرد        انی نیمو کو روج شو‌‌ها کرد               
م عمر توم، م دل او‌‌ها کرد          م سـاد خـوار تن تو‌‌ها کرد                 
بیدار نشد، این همه خوابید
آنقدر نیامد که روز را شب کرد
عمرم را تمام، دلم را آب کرد
تن سالم و خوبم را تب (دار) کرد                     (همان: 645)
 
می پیر کو وای بوینی م روزگار                پئیـز مــونـا بـکـت پـی وهــار      
دیــر شیــر شـــال ور دچــار            می ‌پیر کو وای کو بشنوئی مار مار           
پدرم کجایی (تا) روزگارم ببینی
(روزگارم) بسان پائیزی (که) در پی بهار افتاده باشد (هست)
شیر دلیر در نزد شغال دچار است
پدرم کجایی که بشنوی مادر مادر (مرا)                   (همان: 629)
¢¢
 
خیز بهیت دمل چرک‌‌ها کرد و سر ناکرد             آندم کو م نیشتر بتو بوی جا وا‌‌ها کرد   
دوّم کـو تـو فسـاد چنـی شنـی هـر بـد                  بــو تـور، ویــن دارم خــار‌‌هـا کـرد   
دمل باد آورده، چرک کرده و سرباز نکرده
هنگامی که نیشتر من در تو جا باز کرد
می‌دانم که تو چقدر فساد خواهی ریخت
هر حرف بدی را به من بگو من باید ترا خوب کنم             (همان: 656)
 عواملی چون تجربۀ شکست عشقی، نرسیدن به جایگاهی درخور و شرایط نابسامان اجتماعی دست در دست هم گاهی نیما را به سوی بدبینی و پوچی می‏ کشاند.
 
سیو بیمو می‌‌بوم و در بـایت            دریوی او می‌‌راه گذر بایت   
می دل من بِشت ش پر بایت         ش درد داستـون سر بایت          
ابر سیاه آمد (و) بام و درم را گرفت
آب دریا راه گذرم را گرفت
دلم مرا گذاشت و خودش پر گرفت
داستان دردش را سر گرفت                     (یوشیج، 1371: 630)
درد و سیاهی و یأس و ناامیدی بر سراسر زندگی شاعر خمیه زده است.
 
مـم نیمـا هـزار چـی گم‌‌ها کرد                 بیخـودی هـراز سـر چـم‌‌هـا کرد    
دسی دسی ش آباد جا دم‌‌ها کرد           کو دیوار نِسات بوم کم گم‌‌ها کرد    
من نیما هستم (که) هزار چیز گم کرده است
بیخودی روی رودخانه دام ماهی می‌‌سازم
دستی دستی جای آباد خود را به حال خرابی می‌‌اندازم
که دیوار نساخته پایه‌‌های پشت بامش را زده‌ام (نیما)              (همان: 657)
¢¢
 
مـن خـنـه بــایـت پـئیـز مـونّ               بـکت بئـو، بیـارد خیز مونّ      
بشنو دار این کوشک چنگیز مون           بدخواه ور کرکیل دیز مون       
خانه من به پائیز گرفته می‌‌ماند
به جانوری افتاده و باد آورده می‌‌ماند
گوش کن به قصر چنگیز می‌‌ماند
در نزد بدخواه به قلعه (کرکیل) می‌‌ماند                 (همان: 652)

نتیجه‌‌گیری
با تأملی در مجموعۀ روجا می‏ توان گفت که نیما تحت تأثیر آنیمای خود (هم مثبت و هم منفی) قرار گرفته است. در بررسی آنیمای نیما و داستان عاشقی او و صفورا، آشکار است که این کشش تاثیری شگرف بر زندگی او داشت. آنیمای مثبت نیما به شکل صفورا پدیدار گشت و موجب بروز احساسات لطیف و زیبا در او می‎شود. تا جایی که با روان زنانۀ خاطرۀ عاشقی با صفورا به گفتگو می‏ نشیند. نگاه او به معشوق همواره مثبت است. صفورا در اشعار او هماره معشوقی زیبا و در نهایت کمال است. همچنین کهن‏ الگوی آنیما گاهی در حالت توصیف دخترانی که برای نیما جذاب هستند نمود می‏ یابد.
آنیمای منفی او را سرخورده و افسرده می‏ کند. عواملی چون تجربۀ شکست عشقی، نرسیدن به جایگاهی درخور و شرایط نابسامان اجتماعی، محیط خفقان‏ آور جامعه و ترس و رعب و وحشت و نرسیدن به جامعۀ ایده‎آل دست در دست هم گاهی نیما را به سوی بدبینی و پوچی می‏ کشاند. این احساس ناتوانی او را به شرایطی دچار می‏کند که زندگیش سراسر سرد و غمگین و نابسامان است. آنیما گاهی چنان نیما را بر‏می ‏آشوباند که شاعر خود را دروغگو خطاب می‏ کند. تمرکز فکری ندارد و کار و بارش را آشفته می ‏بیند.

فهرست منابع

1.    اُردوبای، احمد، (354)، مکتب روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ و آخرین گفتگو با وی، [بی‏جا]، دانشگاه شیراز.
2.    اریک فروم، ترجمه پوری سلطانی، هنر عشق ورزیدن، انتشارات مروارید، چاپ 23، 1384.
3.    اسلامیه، مصطفی، (1391)، زندگی‏نامۀ نیما یوشیج (به کجای این شب تیره)، چاپ اول، تهران: نیلوفر.
4.    امامی، نصراله، (1385)، مبانی و روش‌های نقد ادبی، چاپ سوم، تهران: جامی.
5.    اوداینیک، ولودیمیر والتر، (1379)، یونگ و سیاست: اندیشه‏‌های سیاسی و اجتماعی کارل گوستاو یونگ، ترجمۀ علیرضا طیب، تهران: نی.
6.    براهنی، رضا، (1380)، طلا در مس (در شعر و شاعری)، جلد سوم، چاپ سوم، تهران: کتاب زمان.
7.    پاینده، حسین، (1388)، نقد ادبی و دموکراسی، چاپ دوم، تهرانک نیلوفر.
8.    پورنامداریان، تقی، (1381)، خانه‏ام ابری است (شعر نیما از سنن تا تجدد)، تهران: سروش.
9.    حقوقی، محمد، (1384)، شعر زمان ما (5) نیما یوشیج، چاپ هشتم، تهران: نگاه.
10.    شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا (1395)، نظریه‌های مشاوره و روان‌درمانی، تهران: نشر دانشگاهی.
11.    شفیعی کدکنی، محمدرضا، (1363)، صور خیال در شعر فارسی، چاپ هشتم، تهران: آگه.
12.    شمیسا، سیروس، (1383)، راهنمای ادب معاصر، تهران: میترا.
13.    شولتز، دوان، (1392)، نـظریه‌های شخصیت، ترجمه یوسف کریمی و همکاران، تهران: ارسباران.
14.    طاهباز، سیروس، (1371)، مجموعه کامل اشعار نیما، تهران: نگاه.
15.    ـــــــــــــــــ (1357)، زندگی و هنر نیما یوشیج، تهران زریاب.
16.    ـــــــــــــــــ (1380)، کماندار بزرگ کوهستان، تهران: ثالث.
17.    ـــــــــــــــــ (1368)، نامه‏ها، تهران: انتشارات دفتر‌های زمانه.
18.    علی‏اصغری، منصور، (1394)، نیمای تبری، ساری: تویه.
19.    علی‏پور، منوچهر، (1381)، نیما یوشیج، تهران: تیرگان.
20.    فدایی، فربد، (1374)، یونگ و روتنشناسی تحلیلی او، تهران، دانژه.
21.    فوردهام، فریدا، (1374)، مقدم‌های بر روانـشناسی یونگ، تـرجمۀ حسین یعقوب پور، تهران: اوجا.
22.    کالوین، اس، هال و دیگران، (1375)، مبانی روانشناسی تحلیلی یونگ، ترجمۀ زهرا میهن‌خواه، تهران: اطلاعات.
23.    گرین، ویلفرد و همکاران، (1391)، مبانی نقد ادبی، ترجمۀ فرزانه طاهری، چاپ پنجم، تهران: نیلوفر.
24.    مختاری، محمد، (1378)، انسان در شعر معاصر، تهران توس.
25.    مکاریک، ایرناریما، (1383)، دانش‏نامۀ نظریه‏‌های ادبی، ترجمۀ مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگه.
26.    نوری، نورالدین، (1385)، نخستین کنگرۀ نویسندگان ایران، تهران: اسطوره.
27.    هیلنز، جان، (1385)، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ محمد حسین باجلان فرخی، چاپ اول، تهران: اساطیر.
28.    یوشیج، شراگیم، (1387)، یادداشت‏‌های روزانۀ نیما یوشیج، تهران: مروارید،
29.    یوشیج، نیما، (1335)، ارزش احساسات، بنگاه مطبوعاتی صفی علی شاه.
30.    یونگ، کارل گوستاو، (1381)، انسان و سمبل‏هایش، ترجمۀ محمود سلطانیه، تهران: جامی.
31.    ــــــــ (1379)، خاطرات، رویاها، اندیشه‏ها، ترجمۀ جلال ستاری، مشهد: آستان قدس رضوی.
32.    ــــــــ (1368)، چهار صورت مثالی، ترجمۀ پروین فرامرزی، مشهد: آستان قدس قدس رضوی.
33.    ــــــــ (1373)، روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، ترجمۀ محمدعلی امیری، تهران: عصر نو.
34.    ــــــــ (1390)، روانشناسی و دین، ترجمۀ محمدعلی امیری، تهران: علمی و فرهنگی.

مجموعه مقالات
1.    زرقانی، سید جواد، (1382)، شیوه‏‌های تصویرگری نیما، در اشعار آزاد، فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات دانشکده ادبیات و علوم انسانی، سال 11، شماره 23.
2.    قائمی، فرزاد، (1389)، پیشینه و بنیاد‌های نظری رویکرد نقد اسطور‌های و زمینه وشیوۀ کاربرد آن در خوانش متون ادبی، فصلنامه علمی ـ پژوهشی نقد ادبی، س 3، ش 11و 12، ص 33-56.
3.    محمدی، علی و مریم اسمعلی‏پور، (1391)، بررسی تطبیقی کهن‏الگوی نقاب در آراء یونگ و ردپای آن در غزل‏‌های مولانا (غزلیات شمس)، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره‏شناسی س8، ش26.
4.    یوسفی، صفر، (1389)، رویکرد اجتماعی در شعر نیما: فصلنامه استاره سو، پیش شمارۀ دوم، ساری.

 

((براساس مادۀ 12 فصل سوم قانون جرایم رایانه ای هر گونه کپی برداری بدون ذکر منبع مجاز نیست))

مطالب مرتبط